ده روز اول تولد
به نامِ خدایِ خوب
عکسهایِ پرنسس پاییزیِ من
روز اول تولد در بیمارستان
نفس کوچولویِ من عاشقتم مامانـــــــــــــــــــــــــــــــی
جوجه اردکِ من خوب بخوابی مامان
اینجا انقد شکله پسرا شدی که بهتره بگم مامان فدااااااااات پسرم
دخترِ بی اعصابِ من :-)
لطفا" پسردارا اینجا چشماشونو ببندن
لازم به ذکر است که کلیه ی لُپ های پرنسس تا روز 10 تولد آب شد! و نفس نسبت به وزن تولدش 400گرم کمتر شده و این منو ناراحت کرده
3روز اول تولد نفس اصلا" می می نخورد و توی بیمارستان با شیرخشک تغذیه شد (چه روزِ بدی بود وقتی بهم گفتن عزیزم شیر نداری چقد گریه کردم! مادر بشی و شیر نداشته باشی)
اما به لطفِ خدا از روز 4 تولد فقط داره از شیر مامان تغذیه میکنه و ازونجایی که کلا" شکمو نیست من مجبورم یوقتایی با قاشق هم بهش شیر بدم البته نه به همین راحتیا با کلی ترفند! مثلا" وقتی یه مک میزنه باید بابایی با قاشق یکمی از شیرِ دوشیده شده من بریزه روی می می تا پرنسس تشویق بشه و فکر کنه خودش با اون فسقل تلاشش برایِ مک زدن داره اینهمه شیر جایزه میگیره/ خلاصه فیلمی شده این شیر خوردنا و بادگلو نزدناش...............
تازه خانوم کلی صورت و سینه ش هم زرده زرده/ روز اول زردیش 6 بود و روز نهم 13 ولی با این حال دکتر تشخیص دادن که نیازی به زیر دستگاه رفتن نیست و خودبخود دفع میشه
نفس به موقع برایِ شیر خوردن بیدار نمیشه! هرچی ماساژ میدیم یا دست و رو میشوریم انگار نه انگار یهو میبینی 5 یا 6 ساعته شیر نخورده! یکی میگه باید بیدارش کنین تا 2الی3ساعت یکبار بخوره/اون یکی میگه هروقت گرسنه بشه خودش میخوره....
خدایا خودت داری میبینی با بخشیدنِ این فرشته کوچولوت چه انرژی ای توی خونه مون موج میزنه
خودت داری میبینی کنار هر لبخندمون یه خدایا شکرت گفتن حداقل کاریه که میکنیم
داری میبینی که چجوری هم من هم حمید واسه منتظرا دعا میکنیم/ پس ملتمسانه ازت میخوام همه ی فرشته ها رو برای پدر مادرا حفظ کنی و هرچه زودتر دلِ همه ی منتظرا رو شادِ شاد کنی/ اگه الان دارن اینهمه به درگاهت التماس میکنن مطئن باش با اومدنِ فرشته شون توی هرثانیه از زندگیشون بیادتن....
مهربون خدا شکــــــــــــــــــــــر