دمر
به نامِ خدای خوب
دختر کوچولوی خونه ی ما هر روز با یه عالمه لبخند به منو باباش انرزی میده:
از همون روزای اولی 5ماهگی شروع کرد به بلند کردنِ سرش در حالتِ دمر البته برایِ شروع باید کمکش کرد
اول باید براش دستاش رو زیرِ سینه ش بذاریم بعد خودش جهتِ دستاش رو تغییر میده و با هزار زحمت شروع میکنه به بلند کردنِ سرش:
و سعی میکنه به یه دستش تکیه کنه و سینه اش رو هم بکشه بالا:
بعد پاهاش هم میره رو به بالا و اونوقته که دیگه خستگی از چهره ش میباره:
اینکار چند بار تکرار میشه و در نهایت نفس خانوم سقوط آزاد میکنه و خسته میشه:
الهی مامان به قربونت که اینجوری چشمات رو میمالی عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــزم:
نفسِ نازم فقط خدا میدونه که با هر کارِ جدیدی که انجام میدی چقدر غرق در شادی میشم
تو منو از نو عاشق کردی, عاشقِ زندگی/ عاشقِ آقایِ پدر/ عاشقِ خودت و بزرگ کردنت
و منو شاکر کردی, شاکرِ خدایِ بزرگی که بواسطه حضورِ سلامتِ تو تا همیشه وامدارش شدم
خدایا شکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر